غم هایم همین امشب مهمانم می شوند
تا به صبح من میرسم ویران ویران می شوم
صورتک های قشنگی در خواب می بینم
بوسه هایی از لب هوشیار یار می چینم
اسب زیبای من برای رفتنم آماده است
حس خوبی دارم اینجا غم بیگانه است
دستانش را به لطف وکرمش می بوسم
پس بدان درروز روشن من تورا می جویم
هیچ دانی خوب رویان ازچه نازی میکنند
پیش ما چون می رسند شرمساری می کنند
تا به صبح من میرسم ویران ویران می شوم
صورتک های قشنگی در خواب می بینم
بوسه هایی از لب هوشیار یار می چینم
اسب زیبای من برای رفتنم آماده است
حس خوبی دارم اینجا غم بیگانه است
دستانش را به لطف وکرمش می بوسم
پس بدان درروز روشن من تورا می جویم
هیچ دانی خوب رویان ازچه نازی میکنند
پیش ما چون می رسند شرمساری می کنند
No comments:
Post a Comment