مادر از دیدن سایه های برلب بام
از نگاه کودکان یتیم
می ترسم مادراز نگاه مشکوک
هنوز زخم من بیدار است
برادر درخاک است مادر
ومن تنها دراین شب سرد
خفاشانی را می شمارم
که به من می خندند
تا فردا اگرزنده ماندم
به دخترزیبای همسایه بگو
هم چنان آرزو خواهم داشت
می دانم قصه من سرد است
درشب سردبارانی
به خیانت دوست
یادم نمی رود بوی پیراهن یوسف
کلام محمد و صبر ایوب
من را چه می شود مادر
گناهم چیست در کنار اروند رود
می بوسم بدن های پاره یارانم را
حالم خوب نیست مادر
همسایه را نانی بخر
به قبله آرزوهای من
به نماز صبح دعای نیازمندان
قسم داده بودم برمی گردم مادر
ودر لباس دامادیم تومرا می بوسی
ازاین هوای سرددلگیرم
به آرزوی هایم می خندم
که پوچ پوچ بودند
خیلی دوست دارم مغازه داشتم ابرو و حیثیت می فروختم نه آرزو
شعر حاجی اقا- ارزوی مرگ
از نگاه کودکان یتیم
می ترسم مادراز نگاه مشکوک
هنوز زخم من بیدار است
برادر درخاک است مادر
ومن تنها دراین شب سرد
خفاشانی را می شمارم
که به من می خندند
تا فردا اگرزنده ماندم
به دخترزیبای همسایه بگو
هم چنان آرزو خواهم داشت
می دانم قصه من سرد است
درشب سردبارانی
به خیانت دوست
یادم نمی رود بوی پیراهن یوسف
کلام محمد و صبر ایوب
من را چه می شود مادر
گناهم چیست در کنار اروند رود
می بوسم بدن های پاره یارانم را
حالم خوب نیست مادر
همسایه را نانی بخر
به قبله آرزوهای من
به نماز صبح دعای نیازمندان
قسم داده بودم برمی گردم مادر
ودر لباس دامادیم تومرا می بوسی
ازاین هوای سرددلگیرم
به آرزوی هایم می خندم
که پوچ پوچ بودند
خیلی دوست دارم مغازه داشتم ابرو و حیثیت می فروختم نه آرزو
شعر حاجی اقا- ارزوی مرگ
No comments:
Post a Comment