Tuesday 28 February 2017



چه فراموش کنم درد تورا
چه فروختم شبی خون تورا

هرچه درداست درجان وتنت
من ندیدم بفروختم آبروی تورا

حس من خنده مستانه مابودبدان
باهرقدمی بفروختیم دم بازارتورا

ساقی من همه شب مست کنان
فریادزند ناله تنهایی غم های تورا

چون ازاین خاک گذشتی تو بدان
من جان داده ام زره فردای تورا

این نادانی وغفلت شد زهر تن من
آرامترازترکش دشمن بگیرد جان مرا


روی دستانم  احساس بدی دارم
انگار احمد و محمود هنوز جان می دهند
درآغوشم ..شهر فاو را گرفتیم
روی شانه هایم غباری نشسته است برادر
غبار خیانت من از سیندرلا بیزارم
هربارکه او می خندد پیکری در خاک می رود
من از اسکار و کف دزدن ها بیزارم
چون می دانم دشمنان من بر من می خندند
وپیروز می شوند و داستان اسارت من  هم چنان باقی است
روی پیشانی من عرق شرمی  نشسته است
به رنگ خون خیانت
گویی راهی که رفته ایم اشتباه بود
همه می خندند بر غبار شانه های من
حتما جایی کتاب زیبایی نوشته اند
شاید سیندرلا ی خون آشام نباشد
و من خواب می بینم
شاید سوپر من واقعی هنوز بیدار است

شعر حاجی اقا


کودکان سوری در خون خود می خوانند
داستان کتاب سوپر من خون آشام را
سیاه پوش نفرت انگیز بتمن آمد
آنها می دانند هر جنایتی از غرب می اید
خون آشامی دیگر با لباسی جدید
آنها هر روز کتابی را برای تو می نویسند
که آرنولد جنایت کار و راکی آدم کش  صفحاتش را نقاشی می کنند
مردم می دانند دانشمندان هسته ای شان
قربانی جنایت سیندرلا شده اند
او می آید هربار در لباسی نو
خوش به حال اصغر فرهادی می خندد
بر لباس زیبای سیندرلا
شعرهایم را غبار خیانت می پوشاند
چه دنیای بدی شده


آغشته به رنگی بود غم های دلم
ازترس خنده های تو
که آسمان آبی را تیره می کند
در فرار من از خفاشان شب پرست
ذره نوری در دل آرزو می کند مهتاب
اینجا شهر عجیبی است مادر
با پول آدمک می سازند و
انسانیت را می فروشند به خنده های سرد
عاشق شدن گناه است
برای جوان رهگذر نقاش
او نمی داند در سرزمین ارزو
می دوزند لب های چکاوک هارا
کور می کنند دیدگان کبوتران را
در سرزمین افسانه ای سیندرلا
من با لب دوخته سخن می گویم
نقاش جوان یادگاری شد در افسانه
سیندرلای خون آشام
شعر سیندرلای خون آشام -حاجی اقا

Sunday 26 February 2017



زمان زندگی بود وعطرشکوفه های رشد
زمان فهم بود و خواستن خوبی ها
زمان دوست داشتن خدا و دیدن
رقص طبیعت در نگاه مادرزمین
رویش گندم در خواب آرزوی خواب
صبر جوانه شاداب به وقت بهار
خاطرات من محو می شوند با برف زمستانی
چه شاداب است آرزوی عشق
اگر نگاه خورشید برزمین
مهربان تر از همیشه باشد
دفتر شعر ح- حاجی آقا

Saturday 25 February 2017



دریک قدمی درخت آرزو
من مانده ام با دیده گان حسرت
جنگ من اتفاقات سخت ودردمن
می بینم مردم پراکنده می شوند
از غم زیاد
سرما در وجود من
هرکس آینه ای را می بوسد
دیگر کسی نمی خندد
فکرزیبای هوس کنجکاو است
بربال فرشته آرزو
هوا سرد است نازنین من
هوا سرد است
چشمان مردم در انتظار کسی است
او نمی آید و هوا هم چنان سرد است
هرکس سبدی دارد از آرزو
من خسته از نگاه تو
هوا سرد است دلم گرم نیست
پرستو ها نیامده اند دلم غمگین است
لباس بخت تو پوسید از انتظار
درانتظار جادوی خوشبختی بمان و بدان
هوا سرد است ..نازنین مادر
پرستو ها نیامده اند خانه هم چنان خالی است
از خنده های تو
شعر - خنده های پوچ
حاجی اقا



عروسی است فردا در شهر
حتما در خیالت داماد می شوی بخند
فردا به خانه بخت می روی دختر بخند
بخند و در ذهن کنجکاو خودت
در این دنیای خیالی شادباش
نبینم غمگین باشی
عروسکی بغل کن دخترم
بخند فکرکن مادر شدی
بخند به روزگاربد
نبینم طناب سخت برگردن تو بخندد
به آینه هرگز نگاه نکن دخترم
اگر موی سفیدی دیدی دراینه
غم های همه عالم دهان باز می کنند
بخند گل زیبای خدا
و به آرامی پرپر شو
شعر- غم های فراوان
حاجی اقا

Thursday 23 February 2017



عشق درپائیززیبا تراست
می ریزد خجالت دلم برگ ریزان
اما تو نمی فهمی
با پرواز پروانه دلم و شمع سوزان تو
این شب به صبح نرسیده ویران است
می خوانم تو را اما درد فاصله ها
می شکند بال های ظریفم را
دیگر نسیمی نیست همراه من
خاک بردیده گان آرزو فرو می کنم
درترس تنهایی من و شب دراز
به صبح نرسیده دیوانه می شوم
عشق در پائیز زیبا تر است
اگر برگ های آرزو
زیر پای معشوق ناله نمی کردند
زمان بدشدبامن
کوته نظران حسود
دزدیدن اسب زیبای آرزو
عشق در پائیز زیبا تر است
فریاددرون قفس
مرغ غمگین را دیوانه می کند
در پرواز آرزو
زخمی است مانند قلبی شکسته
اما بدان
عشق درپائيزدلم ز یباتر است

Wednesday 22 February 2017



خوابم یا بیدار در حرکت باد لحظه هایم
با بوسه مهتاب بر گونه های سردمن
می بینم کلاغی خسته ازرنگ سیاه خود
 غمگین است مثل من
حلزونی که به ارامی عمر می گذرد
دوست داشتم خوشه انگوری بود م
در هوس زنبوری کنجکاو

دوست داشتم دل آدم ها سبزتر بود
باغبانی بودم و می کاشتم گل خاطره ها
ای کاش همه با هم مهربان بودیم و
آدمی خسته ازاین خانه نبود
دوست دارم گل شمدانی ها
بوی عطر هوس صبح خدا می دادند

با صبح قشنگ اذان می گفتند کبوتران حرم
دلم بس غمگین است  برادر
فاصله ها می خواند مرا
اگر برگشتم به حرکت معکوث زندگی
از من مپرس نام غم هایم را
از من مپرس پری چهره های داستانم را
بگذر و خواب من را پریشان نکن
ساحل زیبای هوس را به طوفانم
و به عمق وجودم صدا نزن
گر می توانی بگذر و برو

دیدم همسایه با صداقت می چیند
سیب سرخی  از هوس خاطره ها
من به اندازه یک روز قشنگ
دیده گانم به به زمان روشن و آسمانم آبی است
می روم کوچه پایین تر خوبان زمین
پیرمردی نشسته دم قهوه خانه خاطره ها
فنجان چایی می نوشد  و خط عشقی برکاغذ
می نویسد کاتب و نگاهش گرم است
می گوید سلام ...
من چه زیبا دیدم این کوچه  خوبان زمین
می روم دشت کنار زن زیبای کپر
شالیزار ها درختان سبز خدا
زندگی خاطره نیست
جریان رود خروشان هوس خواهد بود
در کنار دل سبز خرمن
نفس گرم خدا
مهربانی آفتاب
احساس قشنگی دارم

Tuesday 21 February 2017



آمد زمان وعده و می بینم مردم پریشانند
برگونه های شان درد خشکیده ای است
آمد نسیم رهایی از دلم
باید اسب قشنگ آرزورا بوسه ای بزنم
ودر حرکت امواج محبت به تاختن آرزو کنم
باید به نیاز خودچنگ بزنم و ساز خوشی بنوازم
آمد نسیم رهای با اشک شوق
اما چه سخت گذشت زمانه سخت
برپیکر زمان ضربه می زدم تا رها شوم
اگرامشب هم به صبح رسید
من وپرواز اسب زیبایم
برای بدرقه ات خواهیم آمد
فرشی از گل بافته ام و ازایمانم برای تو
تنها آرزوی من آمدن توبود
شعر حاجی اقا- آخرین عشق

Saturday 18 February 2017




گربه خنده های دلم طعنه می زنی
هزار بار به نازابرویت حریم می شکنم
بدان هرگز خیانت نکرده ام
خنده های من ز شوق دیدار تو بود
چرابه طوفانی دلم را می بری
سر به صحرا می زنم در پناه تو
ندیدی
این دیده اشک بار محتاج نگاه تست
خسته ودرمانده می شوم
بس کن ازاین طوفان
این حادثه  بس عظیم است
من را پناهی نیست
اگر انتقام می یری
بزن بزن تیر عشق را با ابروی کمانت
این خون ریخته محتاج التماس نیست
من نگاهم را به زخم تو عادت داده ام
به عشقی که بی کران است
به این دل آشفته چه طعنه می زنی
من دیوانه نیستم
شعر حاجی اقا

Friday 17 February 2017



ای عاشق سرمست بنوش باده مستی
زین شهر خراب عاقبت عشق سراب است

گر رقص دلت خانه ویران هوس شد
بگذرازاین شهرخراب خانه خراب است

هربار هوس کردم لب لعل تو رانوش
زهری به جانم چو نشست جان حلال است

در رهگذر مستی و دیوانگی من
هر کس گذری کرد دلش ویرانه جان است
استاد اردشیر بزرگ نیا انچنان شعر قشنگی گفتند که من را به هوس انداختند تمرینی داشته باشم

Thursday 16 February 2017




یادش بخیر اون قدیم ها
تو خط جبهه ها
آدم ها پاک بودند مثل پری ها

تو شب های گرم و سرد
همه مثل هم بودند
نه ریاکاربودند نه کنایه می زدند

یادم آمد که رضا افتاده بود
همه جا خون خدا ریخته بود
خاطرات من سال های دراز

چی شد امروز
همه چی شد خراب

نفسم در نمیاد ..دلم آروم نداره
به خدا قسم این کارها شرم داره

خفقان و حرف زور
خسته ام از راه دور
صبر عیوب می خواد و دل بی درد

نمی دونم دنیا چی شده
آدم ها رنگ عوض کرده شدند
از گرگ نامرد تر ودرنده تر شدند

جایی که پری ها پر می زنند
دل آدم ها رو سر می زنند
یک خدایی هست و خاطرات من

خسته از بیداد و ظلم و وعده ها
داستان های شهر پری ها

دیگر از زمین هم خسته شدم
از خودم از همه بدم میاد
چه روز های سختی بود
چه روزهای سختی بود

از من فاصله بگیر
 که یکهو لج می کنم
همه دنیا تو چپ می کنم

روح خسته سرباز امام زمان- شعر حاجی اقا

Monday 13 February 2017


خانه ای خواهم ساخت
پشت ابرهای بلند
در کنار دل سرگردانی ماه
فرشی خواهم بافت
از مهر و صفا
نه به اندازه لطف مادر
من دراین نامه سرگردانی
زیر این سقف کلمات بی جان
مهمانی خواهم داشت از آن سوی صفا

خانه ای خواهم ساخت از حس قشنگ
تا درآن زمزمه خوبی ها پرواز کند
از پنجره بیداری

افسوس سرگردانم
من گل های پریشانی را می شمارم
که در ذهن مرد دیوانه غمگین

از بد حادثه می کوبد مشت بر این آینه تکرارم
روزگار بدی است ذهنم می لرزد از این خانه پوشالی
می ترسم از این خانه ازاین مردم شهر

ازاین شهرشلوغ با رفتارعجیب مردم آن  
همه با مشت می کوبند برآینه تنهایی
شعر حاجی اقا-خانه ای خواهم ساخت


Saturday 11 February 2017




آنجا که دلم گرفته است
صدساربان به انتظارم نشسته است
من ماندم و شب های قصه گو
بردامن سحر چه گناهی بسته است
صبرم به من اعتماد کن
زین خانه برو که ایمانم رفته است
در جان دادن پای ظلم تو
قطره قطره خونم به خاک رفته است



مطلبی را هنوز نگفتم به کسی بچه بودم رفتم دیدن دایی های پدرم در بسطام با بابام چرت می زدم تو ایوان منزل انها اقای با لباس سبز امد دست من را گرفت ارامگاه به من در نزدیکی بایزید بسطامی نشانم داد اگر مال من است که بیشتر نمی دانم ...