همه فخرمی فروشند مادر
هیچ کس رنج تنهایی را اندازه نمی گیرد
همه دشنه ای دارند
زخمی می زنند باخنده
سرهر بازاررفاقت زهرمی فروشند
کاسه من لبریزاست مادر
مردم عقده های زیادی دارند
کینه ونفرت لباس جشن آنها ست
مادرنیستی برایم دعاکنی
درحجله تنهایم
دلم گرفته مادر
چهره ات خوب یادم نیست
توکه رفتی ویران شدم
قصری نمانده درآرزوهایم
تادرآن جشن بودن راتجربه کنم
جایی برای دشنه نامردی نیست براین بدن
زخم روی زخم می خند د برمن
یاداستکان چایی می افتم که ریختی
دلم می ریزد مثثل باران
غرورم شکست خوابم پرریشان است
مردمی می بینم کاسه زهری دارند
و دشنه ای دردست لبخندی زشت
می فروشند سایه های مرگ را
در خواب پریشانم
شهرنفرت انگیزی است مونترال
هیچ کس رنج تنهایی را اندازه نمی گیرد
همه دشنه ای دارند
زخمی می زنند باخنده
سرهر بازاررفاقت زهرمی فروشند
کاسه من لبریزاست مادر
مردم عقده های زیادی دارند
کینه ونفرت لباس جشن آنها ست
مادرنیستی برایم دعاکنی
درحجله تنهایم
دلم گرفته مادر
چهره ات خوب یادم نیست
توکه رفتی ویران شدم
قصری نمانده درآرزوهایم
تادرآن جشن بودن راتجربه کنم
جایی برای دشنه نامردی نیست براین بدن
زخم روی زخم می خند د برمن
یاداستکان چایی می افتم که ریختی
دلم می ریزد مثثل باران
غرورم شکست خوابم پرریشان است
مردمی می بینم کاسه زهری دارند
و دشنه ای دردست لبخندی زشت
می فروشند سایه های مرگ را
در خواب پریشانم
شهرنفرت انگیزی است مونترال
No comments:
Post a Comment