Friday 10 March 2017




آمدبهارو دلم غنچه زارعشق
دیوانه لب لیلی وداستان عشق
هرچندمرا نمی برندمهمانی هما
بالم شکسته است درغم شما
بالوطی وطوطی هم نشین شدم
بارقص بهارغنچه این نگین شدم
تا آمدنت به سنگ بوسه زدم
با امدنت براین نیام قفل زدم
شمشیر شکستم وخانه نشین غم
باعشق بهار عاشق بوی پیراهن
این شعر به ذهنم رسید ولی نفهمیدم چی شد...شعر است یا خاطره اعصابم خراب شده از دست ایرانی های کس کش دوست دارم به قدرت برسم قتل عام شان کنم یعنی هرکی دو رو و حقه باز وچاپلوس و خلاف کار و ریکار و...باشد قدیم ها فیلم می دیدیم اسیر رومی را می گفتند ازروی پرچم کشورش عبورکند و ازاداست ولی جان می داد و عبور نمی کرد الان کس کش ایرانی بگو صد دلار میدهم زنت بیار از خوش حالی غش می کند شاید من اخرین نسل بشر باهوش و ساده و با ایمان هستم

No comments:

Post a Comment