Wednesday 8 March 2017

دنیای بدی می بینم شب وروز
خسته ازآدم بیمارم شب وروز
ناله های سرد مانده بی جواب
کاش کاری می شدازروی صواب
دردمردم درد های ما نیز هست
نوبت ما می رسد فریادی هست
مانبایداز هم دور و تنها شویم
قطره های باران دردل صحرا شویم
این شعر بعداز برخورد امروز در مونترال یادم امد
استادحاکی عزیز زندگی گاهی لذت وگاهی درد است مدتی قبل کمک ایرانی می کردم تا رستوران باز کند خیلی دلسوزی کردم خسته و بیهوش از داربست افتادم و طرف چپ بدن و صدمه دید و بعد از ۸ ماه الان خوب شده اما همان رستوران خجالت کشید مابقی دستمزد من را بدهد یا بپرسند با حالت فلج در منزل خوب هستم یا نه..خانمی رفته بود انجا غذا بخورد ماشینش صدمه دید  گلگیر فرو رفته.. و نصیحت غلط همان رستوران دار خرج زیاد خرید قطعه دست دوم.. امده پیش من تا ماشین پوسیده را برایش تعمیر کنم نصب گلگیر دیدم انصاف نیست ماشین ۵۰۰ دلاری را ۱۵۰۰ دلار خریده خانم و با مکانیک دستمزد و خرج گلگیر و دستمزد من ..یک ۵۰۰ دلار بیشتر بدهد دستمزد من ۵۰ دلار است ان ایرانی مکانیک و نصیحت ایرانی ها گران بوده ...چرایک  زن تنها را مردم کمک نمی کنند و فکر می کنند طرف چون زن است باید سرکیسه بشود

No comments:

Post a Comment