Sunday 5 March 2017



خواب دیدم گلوی خونین غزال من
با خنده های گرگ آشتی می کند
در حکمت زمان و بودن و رفتن
وجدان من نمی خوابد دراین سیاهی شب
این لحظه های شوم
سخت می گذرد بر غزال من
این را بدان
خوابم نمی آید ززخم حقارت تو
اینجا عاقلان دیوانه ترند
من مانده ام و افسون زندگی
با این غزال مرده بردوشم چه می کشم
هر خنده های تو زهری است در کام من
جاری نمی شود محبتی از آبشاردلت
باید بدانی ای گرگ خطرناک شب پرست
پایان شبی تورا شکار می کنم
آفتاب زندگی می تابد به دشت ها
رقص غزال من آرزوی تست
خواب قشنگ تو همچون آرزو
پر می کشد در مرگ گرگ ها
شعر-شبی می بوسم  آرزو را-حاجی اقا

No comments:

Post a Comment