Saturday 4 March 2017



دوست داشتم قدرتی داشتم
برای گرفتن انتقام از تو
 می بستم چشمانم رابه روی لاله ها
و می ریختم نفرتم رادر باد انتقام
دوست داشتم عمر سوخته ام را
خرمنی سوزان کنم برجان دروغ گویان
شب پرستان بدانند
زبس ناله کردم در باغ استعمارشان
هیچ میوه ای شاخه هایم نداده است
دست کودکان یتیم من
یتیم نمی دانند جرمش چیست
جرم او تنهایی میان گرگ ها است
دوست دارم خواب وحشتناک من
طغیان کند روزی و بگیرد جان تورا
دوست دارم دفتر شعرم بسوزد در دامن
سرد نامهربان تو..
مونترال کانادا ۲۰۱۷/۰۴/۰۳
شعر انتقام از قلم- حاجی اقا

No comments:

Post a Comment