فکر کردم در زمان آخر مرگ سپید
خنده برلب باز کنم
از سیاهی دورباشم
ونترسانم کودک تازه ذهن را
هرگز به سیاهی فکرنکن
تا غرق سپیدی باشی
داستانت را در قلب قشنگ ات
به مهمانی افکار خوبان دعوت کن
از سیاهی دور باش
چون نمی فهمد عشق را
خاموش باش در قفس
پیش درگاه مخوف جلاد
هیچ مگو درورای ذهنت
رنگ خوب سفیدی را بنگر
که تو از آن باخبری
اما ذهن کند جلادت نمی داند آن را
مهربان با قاصدی باش
که خبرداد مرگ تو نزدیک است
خنده برلب باز کن
ای قشنگ نازنینم
ای سپیدم ای کبوتر من....
در خواب خوش بودن
باختم سفرم را به منزل معبودم
فکرم در زمین انتظارم میخ کوب شد
اما هرگز به مقصد عشق تو نرسیدم
از دریای انتظار تا کوهای بلند تنهائی
هر منزل به منزل تارعنکبوتی بود که
خیانت را با حقارت بر آن تافته بودند
من سعی می کنم خود باشم
ناب و پاک تا زمان خودم فرا رسد
و بشکنم طلسم رنج آدم ها ....
زندگی با تو ایران زیبا ست
اهوازی شیرازی کردستانی مشهدی
زندگی در تو جاری است
مردم خوب شمال ترک و بلوچ و لر سیستانی
افتخار ایران و ایرانی
تو همه رشادت ها و تاریخ هستی
من نگفتم که تو تنها هستی
من نگفتم که تو از ما نیستی
هموطن ایرانی خوب
خون رستم در رگ هایت جاری باد
سرزمین ات خانه ات امن باد
سفره ات رنگین
و غرورت مایه افتخار ایران
زنده باشی هموطن من
از خون من از وجدان بیدار من
افتخار از ان توست ای برادر جانبازم
فرشته گان مهمان تو هستند ای شهید داده گان
ایران وطن من پایدار باش
صبح پیروزی نزدیک است
تو از سرزمین افسانه ها هستی
شیعه و سنی ارمنی و کلیمی
باافتخار بر این سرزمین قدم بزن
چون تو خود ایران وایرانی هستی ....
لبانم سوخت
ازاین بوسه پنهانی
نمی دانی به میثاق خوبان
سوختم و ندانستی
این قفس دل چه شراره ها دارد
فریاد زدم
به نامردان محیطی
که نقطه را سرزنش می کنند
وفرصت را از پرواز زمان می گیرند
سخت است جدائی سخت
دور بودن از مردانه گی ام
لگد مال کردن وجدان سردی
که ایستاده در مرگ من خاموش
نمی دانی لبانم می سوزد
از این بوسه های پنها نی
عقلم در شراره هایش داغ می شود
نمی دانم معمای وجود را
فرصتی بده این خسته را
خنده برلب باز کنم
از سیاهی دورباشم
ونترسانم کودک تازه ذهن را
هرگز به سیاهی فکرنکن
تا غرق سپیدی باشی
داستانت را در قلب قشنگ ات
به مهمانی افکار خوبان دعوت کن
از سیاهی دور باش
چون نمی فهمد عشق را
خاموش باش در قفس
پیش درگاه مخوف جلاد
هیچ مگو درورای ذهنت
رنگ خوب سفیدی را بنگر
که تو از آن باخبری
اما ذهن کند جلادت نمی داند آن را
مهربان با قاصدی باش
که خبرداد مرگ تو نزدیک است
خنده برلب باز کن
ای قشنگ نازنینم
ای سپیدم ای کبوتر من....
در خواب خوش بودن
باختم سفرم را به منزل معبودم
فکرم در زمین انتظارم میخ کوب شد
اما هرگز به مقصد عشق تو نرسیدم
از دریای انتظار تا کوهای بلند تنهائی
هر منزل به منزل تارعنکبوتی بود که
خیانت را با حقارت بر آن تافته بودند
من سعی می کنم خود باشم
ناب و پاک تا زمان خودم فرا رسد
و بشکنم طلسم رنج آدم ها ....
زندگی با تو ایران زیبا ست
اهوازی شیرازی کردستانی مشهدی
زندگی در تو جاری است
مردم خوب شمال ترک و بلوچ و لر سیستانی
افتخار ایران و ایرانی
تو همه رشادت ها و تاریخ هستی
من نگفتم که تو تنها هستی
من نگفتم که تو از ما نیستی
هموطن ایرانی خوب
خون رستم در رگ هایت جاری باد
سرزمین ات خانه ات امن باد
سفره ات رنگین
و غرورت مایه افتخار ایران
زنده باشی هموطن من
از خون من از وجدان بیدار من
افتخار از ان توست ای برادر جانبازم
فرشته گان مهمان تو هستند ای شهید داده گان
ایران وطن من پایدار باش
صبح پیروزی نزدیک است
تو از سرزمین افسانه ها هستی
شیعه و سنی ارمنی و کلیمی
باافتخار بر این سرزمین قدم بزن
چون تو خود ایران وایرانی هستی ....
لبانم سوخت
ازاین بوسه پنهانی
نمی دانی به میثاق خوبان
سوختم و ندانستی
این قفس دل چه شراره ها دارد
فریاد زدم
به نامردان محیطی
که نقطه را سرزنش می کنند
وفرصت را از پرواز زمان می گیرند
سخت است جدائی سخت
دور بودن از مردانه گی ام
لگد مال کردن وجدان سردی
که ایستاده در مرگ من خاموش
نمی دانی لبانم می سوزد
از این بوسه های پنها نی
عقلم در شراره هایش داغ می شود
نمی دانم معمای وجود را
فرصتی بده این خسته را
No comments:
Post a Comment