ای سایه های به دنبال سایه بان
ای سایه های خسته از دیده بان
برفرق خودنزن تیغ ترس را
جایی برو که آسمانش گرفته است
نوری نیست ترسی نیست
توهستی وخودت
ای سایه های من بخندید
امشب ماه گرفته است
بیا با من در رقص اعتماد و
بمان تا صبح به رقص من
دیگرنترس از دشنه های آفتاب
که همه جا بدنبال توروانند
لبخندبزن به ساده گی قلب من
وقتی می زند هم نفس با تو تک تک تک ...
تازه می فهمم تک وتنها با تو هم دردم
ای سایه های من در مرگ من بخوانید
سرودی که هنگام باران
احساس قشنگم خیس خیس شود ازاشک احساس
ای سایه های من با من بمانید
می ترسم از دشنه های پنهان
می ترسم
به خدا می ترسم از بشر
ای سایه های خسته از دیده بان
برفرق خودنزن تیغ ترس را
جایی برو که آسمانش گرفته است
نوری نیست ترسی نیست
توهستی وخودت
ای سایه های من بخندید
امشب ماه گرفته است
بیا با من در رقص اعتماد و
بمان تا صبح به رقص من
دیگرنترس از دشنه های آفتاب
که همه جا بدنبال توروانند
لبخندبزن به ساده گی قلب من
وقتی می زند هم نفس با تو تک تک تک ...
تازه می فهمم تک وتنها با تو هم دردم
ای سایه های من در مرگ من بخوانید
سرودی که هنگام باران
احساس قشنگم خیس خیس شود ازاشک احساس
ای سایه های من با من بمانید
می ترسم از دشنه های پنهان
می ترسم
به خدا می ترسم از بشر
سایه های تنها شعری از حاجی اقا
No comments:
Post a Comment