Saturday 24 December 2016



ای سایه های به دنبال سایه بان
ای سایه های خسته از دیده بان
برفرق خودنزن تیغ ترس را
جایی برو که آسمانش گرفته است
نوری نیست ترسی نیست
توهستی وخودت
ای سایه های من بخندید
امشب ماه گرفته است
بیا با من در رقص اعتماد و
بمان تا صبح به رقص من
دیگرنترس از دشنه های آفتاب
که همه جا بدنبال توروانند
لبخندبزن به ساده گی قلب من
وقتی می زند هم نفس با تو تک تک تک ...
تازه می فهمم تک وتنها با تو هم دردم
ای سایه های من در مرگ من بخوانید
سرودی که هنگام باران
احساس قشنگم خیس خیس شود ازاشک احساس
ای سایه های من با من بمانید
می ترسم از دشنه های پنهان
می ترسم
به خدا می ترسم از بشر

سایه های تنها شعری از حاجی اقا

No comments:

Post a Comment