Friday 23 December 2016



برهمه دل های شکسته
ریخته اند خون دلی بانفرت
می گریزم از دل های خونین
تا نگه دارم دل پاکم
هرچه برمزارت می نویسم عاشقی
باز با طعنه سکوت تو
می شمارم ضربان قلبم را
این شب تو چقدر طوفانی است
آنچنان پرمی کشد مرغ سرگردانم دراین طوفان
که مجالی ندارد برای خود
ای مصیبت برو برو
چه شب های بدی است
غم هایم پایانی ندارند....
Added: Sat, 26th November, 2016


قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
و می دانم دل طوفانی من
خواهد بردقایم را به سفر
جای دوری که درآن شب نیست
ترسی نیست مهربانی است
من به اندازه بال مگسی بی جانم
سفره ام خالی از لطف خداست
مهربانی همه در خواب من است
تا به اندازه غم هایم
بریزم اشکی چوباران
قایقی خواهم ساخت
تابدانی خواهم رفت
سفری دور که در آ ن پری دریایی
می بوسد گونه های غمگینم را
چه نسیم سحری می آید
اگراز خنده تو سازقشنگی بزنند
دل عاشق به رقصی همه شب
مهمان ماه خواهد شد
باید امشب بروم
قایم بسته سفر
دل غمگینم لب حوض
افسانه می بافدباگیسوان تو
بایدامشب بروم
من سرگردانم
قایم خسته زتو
باید امشب بروم
خسته از طوفانم
فانوس دلم می میرد
طوفانی درراه است
طوفانی درراه است....
Added: Fri, 25th November, 2016


بایدبروم
درغباری آلوده به تنهایی
براسب خسته از جاده سرد
ره توشه ام محنت بیماری ها
درفضایی گیج مه آلود
این سفر مال من است
پس بایدبروم

مدل دوم

سرد وجود من در طراوت تنهایی
نشسته در انتظار تو
ازهررهگذری می پرسم عشق
طعنه می زند و می گریزد
انگاری دراین شهر احساسی نیست
من هستم وخاطرات تنهایی

مدل سوم

بس است دلبری با موی سپید آرزو
در چلنگر خسته دل بیمارت
اگرتورا قاموسی بود در فلق
می پرستیدند ستاره های قهرمانت را
درشبی خوش که پیوسته ماه از آرزوها
بوسه می گیرد از من تنها....
Added: Wed, 23rd November, 2016


من گناهم این است
که فرزندآدم وحوا هستم
اوکه سیبی دزدید به غلط
نان ناپاکی خورد
تاروزگاری برادربریزد خون برادر
من گناهم چیست
فرزند آدم وحوا
قربانی یک اشتباه
من نه گرگم نه پلنگ
نه قفس دارم و نه صیادم
نه شیادم و نه بدایمانم
پس گناهم چیست
شدم ساکن خاک
اسیر خودم وچشم های ناپاک
من گناهم چیست
ای آدم توشکستی احدی
من هنوز
ادم غمگینی هستم
که گرفتارزمین است....

درخیال آرزو دیدم
سیاهی شب و کلاغی که نشست
بربام غمگین دلم
قطره قطره آب شد برگونه های من
احساس وجودم
من ماندم و کلاغ شوم سیاه
من ماندم و شب
دستانم راحلقه می کنم گرداگردآرزو
می گیرم بوسه ای از خیال
می پرم در دریای عشق
من وپری دریایی قشنگی
که می لرزاند شعرهایم را
خون می چکداز دیگان قلم
بربستر خاطرات کاغذفرسوده آرزو
دیگر آرزوی ندارم ای شب
می ترسم از کلاغ های درکمینم
برو برو دور شو زمن
در آرزوی پلنگی هستم
تا پنجه در پنجه های من
بترساند دل شب را
و اسبی زیبا تا بتازد درباد
ومن درباد آرزوی خیال اسب خود
نفسی تازه کنم بوکنم شقایق صبح
لبخدمیزنم برنیلوفر گذر
درباغچه خیال انگیزم
برو دور شو ای کلاغ شب
دور شو زمن
شعر خیال انگیز حاجی آقا
....
Added: Sat, 10th December, 2016


Submitted by
من دراین شهر غریب
که به دنباله عشق ابدی متصل است
و هوایش به پاکی شهری است
در رویای هوس
پی فانوس محبت همه جا جارزدم
دیدم پنجره به گل گلدان حقیقت خندید
مردم شهر برای شب من فانوس حقیقت ساختند
و سازی از نی تا به همراه هوس های دلم
بنوازم سرودی از عشق
جریانی که با سبزه دل آشنا بود
بوی عطری که به پروانه تنهای هوس اوج میداد
مردمی که همه خندان بودندو نان شب شان پاک تر از آب زلال
وزهم نمی دزدیدند احساس غلط
درپس جاده تنهایی من شهر عجیب دگری است
من دور شدم از این شهر سیاه
با فانوس هوس و سازی زیبا
من دور شدم با برگی درباد
که دلم باز شود و سلامی بدهم
وسپس افسانه شوم
آرزو فکر عجیبی است
مثل قلبی پاک
یا کودکی کنجکاو
نردبانی آبی و بلندکه به ماه می خندد
من ازاین شهر قشنگ
قصه پردردی دارم
که تورا وسوسه خستگی های خودت خواهدکرد
انتظاری ازاین صبرکهن نیست
مگر مرگ فانوسم در صبح سفید
با ... آرزوبرخاکم....
دیگر به هیچ عاشقی نگه نکنم
بااین جامعه دریده خطر نکنم
دروصف مه رویان رنجی کشیده ام
ساقی بریز باده تا حذر نکنم
دردین ما کشتارعاشقان خطراست
گربوسه ای دهی قسم که سفر نکنم
بی محنت دلم به جنگ دیوتو آمدم
تا نعش خودرا به دست خود کفن نکنم
انجام کار من ازعاشقی شکستن بود
باقلب شکسته ام هرگز سفر نکنم ....
Added: Mon, 5th December, 2016


زندگی سخت است مثل فولاد
اما فولادهم در گذرزمان می پوسد
تنها الماس است که می ماند
چون شفاف وپاک و کیمیاست
بگذریم ...
شعرهم خاطره ای است
مثل رودی جاری
زمیان کوه های بلند احساس
وزمانی که به آبشار تفکر برسد
می شودعاشق می شود آزادمی ریزددرباد
قصه ها سرد و پریشانند
یا که افسانه دل هاهستند
قصه های من تو قصه تنهایی ماست
وپریشانی دل
مثل ریزش از آبشار بلند خواهش
ورسیدن به دریای امید
آدمی حس عجیبی دارد
گاهی مهمان خدااست
در خلوت عشق
گاهی هوس دارد و عاشق پروازاست
تا بداند پشت آن کوه بلند
که بهارش سبز و آسمانش آبی است
چه کسی سفره زیبای خِردراپهن خواهد کرد
به نیاز مردم ...مردمی خوب
مردمی با نفس گرم وفاداری ومهر
من دراین افسانه تنهایی خود
می نوشم هوس از نقطه عشق
می پرم با قطرات باران
ازاین آبشار بلند خواهش ....
Added: Mon, 5th December, 2016



دلگیرم پری ها
دلگیرم پری ها
ازاین شهر بیزارم آسمانش گرفته است
دلگیرم پری ها
فاصله ها بوی بدی دارد
و سنگ صبورم من خسته از فریاد
دل گیرم پری ها
ازاین نعش آلوده آدم ها
من مانده ام و نگاه سرد آرزو
به هر درختی تکیه می کنم
آلوده تراز دیگری است
قسم به خاکی که آدم ازاو آمد
خسته ام پری های نازنین
در این جنگل وحشی
پیراهن شقایق ها راآلوده می بینم
زبان مار در قفس دل پرورش می دهند
آدمهای جنگل سیاه
پری های مهربان
هرگز به زمین باز نگردید
می ترسم دامن شما هم آلوده شود
بخوابید در آسمان خیال من پاک
تا خسته از نگاه راهزانان دل نباشید
مرگ من نزدیک است
دیدار مان در آسمان پری های مهربان

Added: Sun, 4th December, 2016



خانه ام سرد و تهی است
مهربانی همه شب آویزه افکار من است
آرزو هایم نشسته لب حو ض قشنگی
که هوس دارد با ماهی تنها سخنی باز کند
مادرم خفته در خاک و زمان
زمان نامردی است بس می سوزاندم
حرفه ام نقاشی بود
رنگهائی همه سردبرلب ذهنم خسته
و امیدی خسته ازکیفین انسانی
می دانم قصه ام دردناک است
آموخته ام رنج سخن های سراب
پوچی فاصله هامیان من و تو
شعر هایم چه عجیب
خاطراتم چه غریب
پپای این سرو بلند قامت مرد
هیچ حرفی برای دل زیبای تو نیست
روشنی در کاسه فقرمدرخشد
صدفی خسته ز لاک تن خویش است
مهربانی کجااست
تا تن خسته خویش را بشویم در آب....
Added: Thu, 1st December, 2016



پروانه زیبا دورشو دورشو
ازشمع فریب کارسرزمین من
پروانه زیبا عاشق بمان
در کنجکاوی باغ آرزو
پرواز کن به رسم دلبری
درحس لطیف آفتاب
من نیزبه تماشای رقص تو
در شعبده بازی بادآرزو
حس می کنم ترا حس می کنم ترا
شاید پریدن تو دردی کم کند
ازپیکر زخم خورده ام
شاید هوس کنم پرواز کنم بادوبال آرزو
حسی قشنگ در زیرکی نگاه تو است
من افسون آن نگاه و غم تنهایی خودم
هرچند مرام نیست پروانه را زدن
اما شمع حسودی است در دستان بی خرد
دور شو از این دیار من
دور شو از این خیال من
من با طلسم جادوی خنده ات
جان می دهم در سیاهی شبم
من راببر ای پروانه قشنگ من
من را ببرازاین شوره زار ....
Added: Thu, 1st December, 2016


مارادر انتظاربوسیدن قلب خورشید
می سوزانند به انتظار دیدنت
همچون کبوتری که صبح آرزو
پر می گشایم گرداگرد یادتو
من می شوم خجل از دوریت رضا
دیدگانم گواه داستانی دیگراست
ازشوق بوه بر زیارت روی تو
پر می زنم همچون کبوترت
بایاد قصه های مادر در شبی دراز
گل دسته های ایمان وآرزو
جان می دهم نفس به نفس
درشوق بوسه ای از قدم گاه تو
من مانده ام به آخرین آرزو
پرمی کشد کبوترم در آسمان تو
شعر کبوتران امام رضا حاجی اقا....
Added: Wed, 30th November, 2016


کوچکترکه بودم در آغوش آرزو
براسب سفید پاکی قلبم می تاختم درشبی سیاه
مادر دوان دوان دنبال من
اشک های اوقطره قطره جاری ازشوق آرزو
من در آرزوبودم واسبم ترانه جو
با خواب خوشی پرمی کشیدم به هرسو
هم چون پرنده تنهای خستگی
آرام گشتم بردرخت آرزو
خواب قشنگی بود
اسب سفیدمن اکنون بیمارترازمن است
شب که می رسد وجودم زکینه فراتراست
دزدان دل برده انددل پریشان من را
من ماندهام و اسب بیمارم
در هر گذر چوبه داری نشسته است
این اسب سفید طاقت غم ندارد باز
خوابم نمی برد
من مانده ام و اسب بیمارم
هرلحظه می گذرد غروب غمهایم
من را به انتظار تو بازخواست می کنند
آنجانشسته ای برابرهای آرزو
من مانده ام با چشمان غم آلود اسب من
پایان من من نزدیک است ای هوای خوش
پر می کشم به سوی توبااسب آرزو....
Added: Tue, 29th November, 2016


دلبری های دلم دل می ربایدازدلم
با چنین نازی چرا٫دل ربایی می کنی
شیوه مردانگی درعشق ودرطنازی است
پس چراتا می روم هی بی فراری می کنی
بوسه ای برلب اگرمهمان ماباشددمی
درخیالت بالب خسته چه کاری می کنی
من ندانم شیوه نازتوبا آن دلبری
بس کن این عشوه را کارحرامی می کنی
می کشی هردم مرا باتیرنازو عشوه ات
روز وشب درشهر می گردی بی قراری می کنی
واعظ این شهر گمراه سحروجادوی تو شد
دین من رفت از صوابم این چه کاری می کنی....
Added: Mon, 28th November, 2016


شب شعرم خالی از لطف است
گناهم درک انسانی است
همه درخواب می بینم
که قدرت درچکمه های خودمی کارند
نه بذر عشق و زیبایی
همه ترس می بافند به دارقالی خویش
دراین شهر آشوب زده نامرد
نمی پرسند حال همدیگر
عصا از کور می دزدند
به هر کوی که گذر کردم
تنی رنجور می بینم نفس درسینه دارد
می ترسد از هوای بد
از دل های کور از سایه های ممتد
گرفتار شب شعرم
نمی دانی درونم چیست
شعله ور در آتشی هستم
که می سوزاندم امشب
که می سوزاندم هر دم....
Added: Sun, 27th November, 2016


قلب های سنگی ودل های آهنین
مردمانی خسته ازبی داد زمین
بس نگاه سردمی بینم وکلام دروغ
می شودآسمان آفتابی من پرزدود
می رود آدمک برفی دلم به فرار
ازگرمای پرسش هایی بی جواب....
Added: Fri, 23rd December, 2016


چه خطی می کشدرنج های من
برقلب درد آلود تو
وقتی نگاهم برقلب خط خطی توافتاد
شرمنده شدم از خط های خودم....
Added: Tue, 20th December, 2016

خیلی دلم گرفته از نجابت آرزو
وقتی با خنده دلش گفت می رود
من در حیرتم گناه من چه بود لمس
پرواز آرزو در گیسوان قشنگ تو
می لرزاند دل ظریف انتظار من
این واژه هابرقلب شکسته ام
حک می کنند داستان نبودنت برقلب شیشه ای من
این لحظه پرواز آرزو بامن
می رقصاند دل جادوگر حسود
دستان ظریف تو در دستان من
من می دوم با خیال آرزو
برگشتن ازاین سفر رویایی
با بوسه ای از لبان خیال تو غیرممکن است
نم نم زمزمه های شبنم نگاه تو
برسطح تماس گل برگ زندگی
امشب با پریان خیالم خواهم رفت
در خاطر و آغوش گرم احساس تو
شعر تقدیم به همه عاشقان
حاجی آقا....
Added: Fri, 16th December, 2016

شب آمد و چهره غمگین مادردرتابش ماه
دیدم مادرخیال من داستان بلندرنجایش را گفت
من رو به خیال آرزو
گفتم خدایا نگهدار مادرم باش
چه درخیال آرزو نمی پرسند مرگ مادررا
براین گونه های سرد من نشسته است
نم نم داستان تنهایی ام
به قلب لرزانم که خسته است
می اندیشم چه می کشد از درد
اگر مادر بود و لبخندی دوباره برلب داشت
خسته از تو ای شب سیاه
می بندم خاطراتم را بر کوله بارغم
دور می شوم از پرسش های عجیب
در دل تاریکی شب
برگونه های سرد من باز
می نشیند شبنم آرزو ....
Added: Fri, 16th December, 2016

No comments:

Post a Comment