خوابم یا بیدار در حرکت باد لحظه هایم
با بوسه مهتاب بر گونه های سردمن
می بینم کلاغی خسته ازرنگ سیاه خود
غمگین است مثل من
حلزونی که به ارامی عمر می گذرد
دوست داشتم خوشه انگوری بود م
در هوس زنبوری کنجکاو
دوست داشتم دل آدم ها سبزتر بود
باغبانی بودم و می کاشتم گل خاطره ها
ای کاش همه با هم مهربان بودیم و
آدمی خسته ازاین خانه نبود
دوست دارم گل شمدانی ها
بوی عطر هوس صبح خدا می دادند
با صبح قشنگ اذان می گفتند کبوتران حرم
دلم بس غمگین است برادر
فاصله ها می خواند مرا
اگر برگشتم به حرکت معکوث زندگی
از من مپرس نام غم هایم را
از من مپرس پری چهره های داستانم را
بگذر و خواب من را پریشان نکن
ساحل زیبای هوس را به طوفانم
و به عمق وجودم صدا نزن
گر می توانی بگذر و برو
با بوسه مهتاب بر گونه های سردمن
می بینم کلاغی خسته ازرنگ سیاه خود
غمگین است مثل من
حلزونی که به ارامی عمر می گذرد
دوست داشتم خوشه انگوری بود م
در هوس زنبوری کنجکاو
دوست داشتم دل آدم ها سبزتر بود
باغبانی بودم و می کاشتم گل خاطره ها
ای کاش همه با هم مهربان بودیم و
آدمی خسته ازاین خانه نبود
دوست دارم گل شمدانی ها
بوی عطر هوس صبح خدا می دادند
با صبح قشنگ اذان می گفتند کبوتران حرم
دلم بس غمگین است برادر
فاصله ها می خواند مرا
اگر برگشتم به حرکت معکوث زندگی
از من مپرس نام غم هایم را
از من مپرس پری چهره های داستانم را
بگذر و خواب من را پریشان نکن
ساحل زیبای هوس را به طوفانم
و به عمق وجودم صدا نزن
گر می توانی بگذر و برو
No comments:
Post a Comment