Wednesday 22 February 2017


دیدم همسایه با صداقت می چیند
سیب سرخی  از هوس خاطره ها
من به اندازه یک روز قشنگ
دیده گانم به به زمان روشن و آسمانم آبی است
می روم کوچه پایین تر خوبان زمین
پیرمردی نشسته دم قهوه خانه خاطره ها
فنجان چایی می نوشد  و خط عشقی برکاغذ
می نویسد کاتب و نگاهش گرم است
می گوید سلام ...
من چه زیبا دیدم این کوچه  خوبان زمین
می روم دشت کنار زن زیبای کپر
شالیزار ها درختان سبز خدا
زندگی خاطره نیست
جریان رود خروشان هوس خواهد بود
در کنار دل سبز خرمن
نفس گرم خدا
مهربانی آفتاب
احساس قشنگی دارم

No comments:

Post a Comment