Hajiagha Poetry
Saturday 11 February 2017
مطلبی را هنوز نگفتم به کسی بچه بودم رفتم دیدن دایی های پدرم در بسطام با بابام چرت می زدم تو ایوان منزل انها اقای با لباس سبز امد دست من را گرفت ارامگاه به من در نزدیکی بایزید بسطامی نشانم داد اگر مال من است که بیشتر نمی دانم ...
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment