زمزمه می کرد باد با گیسوان مهتاب
خواب خاموش هوس برقایق امواج بود
مهربانی ظاهری همچون هوای تازه بود
چهره مهتاب درتابش چشمان توزیبا تر است
رنگ ایمان می زند نقاش تنهای دلم
عاقبت روح هوس یادی ازاین بیچاره کرد
زنگ تفریح دلم درهم صحبت دیوانه شد
ازمن احساس محبت پرسیدن خطا است
دشنه درقلب ظریف پروانه ها می بینم
تاشب تقسیم قلب های قشنگ خواهم نشست
پیش چشمان بلورین هوس با آفتاب
صدا بزن مرا-حاجی اقا
تقدیمی جملاتی کوتاه وقشنگ خدمت شما عزیزان از کانادا
No comments:
Post a Comment