Tuesday 9 May 2017



خواهشمندم دراین مطلب دخل وتصرفی نشود چهارسال قبل من درحال سفرعکاسی بودم که
 ناگهان بندانگشتان من به شدت خودبه خودزخمی و خون الودشدند زمین گیرشدم مجبورشدم
 در زیر پل ادمونتون چادربزنم و داخل بوته های بلند پنهان بشوم تا خوب شدن پایم خواب عجیبی
 را دیده بودم که نوری دومرتبه از من می خواست ارامگاه مذهبی را تمیز کنم به هرحال زخم پایم
 خوب شد و ناگهان هوس کردم برگردم ایران و بلیط یک طرفه خردیم تفاوت ان زیاد نیست
 با برگشت نیت کردم هرگزبه کانادا برنگرم چون مکان سختی است برای  زندگی در اولین سفر
 خیلی از فقروبیکاری مردم و حتی فامیل خانواده شهید ناراحت شدم دوربین هایم را فروختم 
و با عصبانیت امدم  کانادا. دوباره ساال بعد امدم ایران به نیت ساختن فیلم و عکاسی در منطقه 
جنوب از دوران جنگ اما باز نشد وموقع عکاسی بی جهت موقع عکاسی در تهران افتادم زندان اوین
 ورفتار خوب پلیس امنیت وغذای  گرم و مکان  خواب در بند ۳۵۰ داشتم هرزندانی تخت تمیز دارد
 گفتم شاید نیتی بودهه از طرف خدا و سپس ازادشدم وباز عصبانی امدم کانادا البته گذارش دادم به
 احمدشهید وگفتم زندان بدرفتاری ندیدم انهاا با فیلتر و فشار برزندگی من وقطع حقوق بیکاری
 وادارم کردند ۸۰ روز داخل ماشین بخوابم و  قوطی جمع کنم و زندگیی بدی داشتم. 
بارسوم برگشتم ایران  وباز نشد رفته بودم گرگان خدمت دوست خوب وقدیمی .و باز نشد  الان
 حکومت اقای حسن روحانی  می ترسد اگر بگویم همه مکان هایی که به نحوی با من در رابطه
 بودند را خدا صدمات بدی زده است مسمومیت غذایی در قطار تهران شاهرود. کلاه گذاشتن 
سر من توسط دلار فروشی که با پلاسکو در ارتباط بود. ویروس مرغداری ها چون عدم توجه 
دولت به مرغداری دوست عزیزم وورشکسته شد. پیشنهاد دادن رشوه به نگهبانان جنگ گلستان
 ازطرف مامور انجا من را عصبانی کرد.
نتوانستم عکاسی کنم و بندر ترکمن پر بود از فاضلاب  انجا را زلزله زده...برگشتم به کانادا نرفتم
 اهواز و مشهد و....در کانادا سوختگی ناگهانی مدیرو صاحب  فروشگاه ایرانی چون صدمه دیده بودم
 بی توجهی کرد ناراحت شدم شغل خودرا ول کردم محبت وکارکردن برایی یک هموطن دیگر
انجامرتب مسخره می  کردند ازداربست بی هوش افتادم و شش  ماه خانه بودم اما همه جراحات برطرف شد
قبلا به دوستی تعممیرات کمی یاددادم گفت در نبودن من ده درصد باقی ماانده را  تمام کند امد طمع کرد
 مبلغ بالا خواست روز بعد خودش در محل کارش اسیب دید کارخودرا از دست داد.
اقای امد شوخی و مسخره بازی کند غالبا سیاسی و  درمانده از ایران هستند من عصبانی شدم چند ماه بعد
 انگار کلاهی سرش ررفت  و شدیدا تا دم مرگ کتک خورد .
 دوشب قبل عصبانی شدم از اتاوا و بی کاری در مونترال  الان سیل زده خانه ها نیاز به تعمیرات دارند
 و تخصص من دارند.
سیل در خیابانی در شمال مونترال تا  دم فروشگاه دوست من متوقف شده من  انجا  را نگهداری  می کردم
 الان فیلم ان را دیدم  نمی گذارند من تایپ کنم مطلب را..کامپیوتر من رالطفا هک نکنید اسیب خواهید دید 

No comments:

Post a Comment